چقدر با افسردگی مبارزه کرده بودم و تونسته بودم خودم رو از چنگالش در بیارم...یه شبه همه اش پَر...
اینترنت... پر... اَپلای...پر...آرزو...پر
جمعه میرم دم دانشگاه تهران با یه چهار لیتری بنزین و یه فندک دم در نماز جمعه خودم رو میسوزونم
نه نه جمعه خیلی دیره فردا میرم دم بیت رگم رو میزنم